سلام بر شهریور

اولین روز شهریور خود را چگونه گذراندید؟

فاجعه...البته اول باید درمورد مفهوم کلمه "فاجعه" به توافق برسیم. اما این عملا ممکن نیست؛چون حتی من با خودمم هنوز درمورد مفهوم کلمات به توافق نرسیدم. حتی درمورد کلمه ای مثل "خدا"...

به هرحال،منظورم از فاجعه،یه روز کسل کننده با یه عالمه زمان بیکاریه. واقعا تابستون فصل عجیبیه. (خب البته این نکته هم که شاید من دارم برای علاف بودن خودم دنبال مقصر میگردم،خالی از اهمیت نیست.) اما مهم اینه که حالا شهریور شده!...شهریور...با هوای جالبش...شب های مست کننده ش...روزای نگران کننده ش (از این که دوباره ترم داره شروع میشه و این یعنی آغاز مجدد یه عالمه بدبختی!) و من ترجیح میدادم اگه قراره یه تعطیلات طولانی،به اندازه تابستونو سپری کنم،و مجبورم هوای تابستونو بپذیرم،هوا همیشه شهریوری باشه.

از همه اینا که بگذریم،یادمه پنج،شیش سال پیش یه چیزی خونده بودم و هنوز تو ذهنم مونده:

حواست هست؟

شهریور است...

کم کم فکر باد و باران باش...

شاید کسی تمام گریه هایش را

برای پاییز گذاشته باشد...

 

پی نوشت: الان دقیقا سه هفته ست که یه کلمه هم با من حرف نزدی...منم دیگه نمیتونم با تو حرف بزنم...سه هفته ی طولانی...اونقدر طولانی،که دارم شک میکنم اصلا من و تو تا حالا با هم حرفی زدیم...؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 1 شهريور 1397 | 19:28 | نویسنده : roshanak |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.